روز ۱۲ شهریور سالروز شهادت رئیسعلی دلواری رهبر قیام جنوب در تنگستان و بوشهر بر علیه متجاوزان بریتانیا در ۱۲۹۴ش است… او به مدت هفت سال مبارزه کرد از همان زمان به توپ بستن مجلس که قیام تبریز به رهبری ستارخان آغاز میگردد قیام دلیران تنگستان نیز به رهبری رئیسعلی دلواری آغاز شد…
من هر موقع مطلبی و مقالهای در مورد رئیسعلی میخوانم بلافاصله نخلهای سرکش جنوب در ذهنم مجسم میگردد و یاد فیلم «شجاع دل» یا رمان «شجاع دل» و قهرمان آن ویلیام والاس مبارز اسکاتلندی میافتم!
شباهتهای عجیبی میان این دو مبارز یعنی مبارز جنوب ایران با مبارز اسکاتلندی وجود دارد:
– هر دو انسانی ساده و روستایی بودند که در کوران مبارزه به قهرمان بدل شدند و برای دفاع از استقلال و هویت خود در مقابل تجاوز استعمار انگلیس ایستاده و مردم را برای رهایی و آزادی رهبری کردند…
– هر دو سرانجام در این راه جان دادند و عجیبتر اینکه، هر دو در ۳۳ سالگی جان دادند!
– هر دو با دستهای خیانت از خودی و خنجر از پشت سر، کشته شدند؛ رئیسعلی توسط مزدوری به نام غلامحسین تنگکی از پشت سر هدف گلوله قرار میگیرد و والاس با خیانت خود اسکاتلندیها که دستمزد خیانتشان نیز گرفتن زمین بود از ارباب انگلستان!
انگلستان بارها خواست با تطمیع هر دو، دست از مبارزه بردارند؛ اما هر دو در مقابل تهدید و تطمیعهای وسوسهانگیز انگلستان تسلیم نشدند تا سرانجام با آفتاب و باد وداع گفتند.
کنسول انگلستان هدیهای چهل هزار پوندی به رئیسعلی فرستاد که دست از مخالفت با انگلیس بردارد و او پاسخ داد: «کنسول انگلیس غلط کرده…!»
والاس نیز تمام پیشنهادهای انگلستان برای یک زندگی توأم با رفاه و خوشبختی (!) را رد کرد حتی در آخرین ساعات زندگیاش که دستگیر شده بود رئیس دادگاه از والاس خواست تنها تقاضای بخشش کند تا آزاد گردد قاضی گفت: «می تونی همه چیو تموم کنی، همین الان! سعادت، آرامش، فقط فریاد بزن بخشش» و جمعیتِ حاضر نیز که نمیخواستند او کشته شود فریاد زدند: «بخشش، بخشش…» اما والاس فریاد زد: «آزادی»
پس سر او را از بدنش جدا کردند پیکرش را قطعهقطعه کردند، سرش را بر بلندای پل لندن قرار گرفت، دستها و پاهایش به چهارگوشه بریتانیا فرستاده شد تا عبرتی باشد برای سایر انقلابیون…!
اما نوع مرگِ «تاجِ سرِ کرانهِ» ما با «شجاع دلِ» اسکاتلندی متفاوت بود، شبیه فرهنگِ کشور اشغالشدهشان بود:
ویلیام والاس به گیوتین سپرده شد و رئیسعلی دلواری از پشت خنجر خورد و به تیر مزدوری کشته شد؛ مانند بسیاری از قهرمانان این دیار…!
زمانی که ستم و ظلم شدت مییابد مبارزه با آن نیز در هر صورت رخ میدهد تفاوت چندانی نمیکند؛ که مانند والاس بر سر ماهیگیری یا مرگ دلدادهاش توسط انگلیسیها یا به اجرا گذاشتن حق شب اول از سوی پادشاه انگلستان باشد…!
این تنها به منزلهی جرقهی قیام است و سرانجام قیام از انتقام فردی عبور میکند و به انتقام یک ملت مظلوم و توسریخورده از یک کشور استعماری منتهی میگردد که آفتاب در سرزمینهایش غروب نمیکرد…
* پژوهشگر تاریخ معاصر
۲۳۲۵۹